شهیارشهیار، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

کشمش کوچولو

14.ماه چهارم

پسرم توی این ماه مرحله دهانی شروع شده.هرچی رو که می تونستی با دستای کوچولوت بگیری می کردی تو دهنت. موقع شیر خوردن با دوتا دستات محکم لباسمو می گرفتی.گاهی هم انگشتمو می گرفتی. هم چنان وقتی می خواستم بخوابونمت بی قراری می کردی.وقتی خوابت میومد مرتب چشاتو می مالیدی ولی تا اونجا که می تونستی مقاومت می کردی که نخوابی.شب ها کابوسات ادامه داشت.موقع بیدار شدن هم چندبار از خواب می پریدی تا بالاخره بیدار می شدی.همیشه صبح ها قبل از اینکه چشاتو باز کنی کلی می خندیدی.خیلی بامزه می خندیدی.دماغتو چین مینداختی و با دماغت می خندیدی.حدود یک ساعت ونیم بعد از بیدار شدنت هم باز لالا می کردی. تو این ماه چندبار خیلی بد استفراغ کردی....
8 شهريور 1392

13.ماه سوم

عزیزم تو ماه سوم وقتی خوابت میومد کلی بی قراری و گریه می کردی.توی خواب هم کلی حرف می زدی،غر می زدی.خلاصه با صدای بلند می خوابیدی!گاهی وقتام شبا یک ساعت بعد از خوابیدنت یهو با جیغ و بغض از خواب می پریدی و چندبار این حالتت تکرار می شد.الهی بمیرم برات.هنوز واسه کابوس دیدن خیلی کوچولویی که مامان. خیلی بهتر شیر می خوردی و موقع شیر خوردن دستاتو روی سرت می ذاشتی و موهاتو آروم می کشیدی. تو ماه سه یاد گرفتی دستاتو مشت کنی.ولی به جای شستت،دوتا مشتاتو باهم می خواستی بکنی تو دهنت.بعد از کلی تلاش چون موفق نمی شدی می زدی زیر گریه. بالاخره تو تاریخ 7 تیر به بابا هدایت و عمو ابراهیم گفتیم عقیقت کردن.گوشت عقیقه رو هم با قند هم وزنت...
5 شهريور 1392

12.ماه دوم

عزیزم از بیست روزگیت تا حدود پنجاه روزگیت خیلی به من سخت گذشت.شبا تا صبح بیدار بودی و اغلب گریه می کردی.دل درد داشتی.تا آخر ماه دو هم همیشه صبح ها سه چهار ساعت انقدر زور میزدی که صورتت قرمز میشد.هیچ وقت هم دلیلشو نفهمیدم.به هرکی می گفتم می گفت پسرا اینجورین!! این زور زدنات واقعا رو اعصاب بود.یه دفعه هم خودبه خود خوب شد.تو این ماه موقع خوابیدن دستاتو می آوردی بالا کنار سرت می ذاشتی.موقع شیرخوردن هم همیشه اینقد هول بودی که نمی تونستی شیر بخوری وقتی هم موفق می شدی زود خوابت می برد.تو دوماه اول همیشه یادت می رفت چجوری باید شیر بخوری.هردفعه من باید از اول بهت آموزش می دادم.    روز 23 اردیبهشت هم رفتیم پیش دکتر ارج...
5 شهريور 1392
1